یادداشت دکتر فواد نجم‌الدین در ارتباط با نمایشگاه سارا تهرانی نیا با عنوان اثرات جانبی

فرم‌ها محکوم هستند به هستی‌مندی. اساسا اگر از این یا آن فرم حرف می‌زنم، طبیعی است که هستی‌مندی آن پیش از هر چیز احصا شده است. هکذا، نمی‌شود که به زبانم حرف از فرمی فرضی که هنوز پدید نیامده سخن بگویم. فرم نادیده، فرم ناموجود و فرم شکل نگرفته… این‌ها بیشتر شبیه یک بازی زبانی است تا سخن گفتن از چیزی معقول و قابل درک. اگر کسی یکی دو بار هم دست به ساخت نقاشی، مجسمه یا چیزی از این جنس زده باشد، درک می‌کند که فرم ذهنی و مفروض بیشتر به شوخی می‌ماند. این تجسم و بدنمند و ماده‌مند شدن است که فرم را واقعی می‌کند.
بنابراین از هر طریق، فرم، پیوند ذاتی با وضعیت موجود و حاضر دارد. انگار که فرم، بالذات و بالتعریف موظف است که راه جهان را چنان که هست بازشناسی و تعقیب کند. که جهان به همان پیوستار زمانی، شیمی و فیزیک که دارد، الگویی‌ست که فرم ناگزیر است نسبتی با آن برقرار کند.
این است که بیشتر ترجیح دارم فرم را نه یک شکل از اشکال ممکن، نه یک جهان از دیگر جهان‌های ممکن، بلکه همواره نسخه‌های بازنگری، انتقادی، سلبی یا … از نسخه جهان حاضر، چنان که نزد ما موجود است بدانم. لذا برای هر فرمی، ارگانیک و غیرارگانیک همواره یک نقطه رحلت از جهان حاضر مفروض است. لحظه و آنی که یا از جهان نیتروژنی – سیلیسی، یا از جهان کربنی- آلی و یا حتی از پله‌ها و گام‌های تکاملی پس از آن گامی در جهت دیگر بر زمین گذارده شده و جهان مفروضی مجسم شده است.
اثرات جانبی سارا تهرانی‌نیا نیز بر همین سبیل گسستی از یکی از این گام‌ها و جهان‌هاست. فرم‌هایی قطعا ارگانیک که نمی‌توان آنها را در همین قالب موجود تحمیلی- تکاملی ندید. کربن و ترکیبات آلی همچنان کارماده‌ی شکل‌گیری این جهان است… از متریالی مثل اپوکسی و رزین حرف نمی‌زنم… از ساختار منطقی‌ای حرف می‌زنم که این جهان را ناگهان از شاید جایی حوالی پانزده بیست کرور سال پیش، از جهان چنان که بوده، راهی دیگر برگرفته باشد. در این معنا زیست ارگانیکی که تهرانی نیا ساخته، نسبتی رقابتی با چیزی دارد که امروز از آن بازدید می‌کند… شاید شکار و شکارچی… شاید انگل و میزبان و شاید رقبای قلمرو مشترک.
این به معنای نوعی بده‌بستان ترامتنی است که میان ساخته‌های سارا و بدن‌گانی از جنس بدن خود او وجود دارد… گفتگویی درون‌بدنی حتی شاید. از این منظر ارجاعات فرم‌ها را می‌توان هم در زیست‌های آبی و هم در حشرات و هم در ارگان‌های زیستی غیر مستقل جستجو کرد و شاید برای من یکی از مسیرهای صورتبندی آثار سارا، همین توزیع وزن خاستگاه‌های ارجاعی فرم‌های زیستی‌اش باشد. به همین طریق، پرسش از صورتبندی رنگ‌ها، خرده‌فرم ها و غیره…
و البته دیگر نکته در این آثار پرسشی است که مرز مبهم امر ارگانیک و غیرارگانیک را برایم جذاب می‌سازد. فرم‌ها از چه باب ارگانیک هستند؟ از باب ناهندسگی یا ضدهندسگی یا پیش‌بینی ناپذیری یا چه؟ هر جزئیات باریک اندیشانه‌ای که چنین خاصیت بارزی به آن بخشیده، آنقدر شکننده و آسیب‌پذیر است که با تلنگری می‌تواند زیر سوال برود؛ سایه‌ها… سایه‌ها… همه فرم‌ها، آویخته و معلق و تثبیت‌یافته، با تمام خصائصشان، هنگامی که در قالب سایه، رنگشان به سیاهی می‌رود و پستی‌بلندی‌هایشان تخت می‌شود و بر زمین و دیوار دوبعدی کشیده می‌شوند، انگار از امر ارگانیک به سوی چیزی غیرارگانیک میل می‌کنند و بر این سبیل فرم و ضدفرم یا ایده و ضدایده در آثار سارا تهرانی‌نیا همزمان در قالب اثرات جانبی، خود را به رخ می‌کشند.